گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

ساخت وبلاگ
ای بهشت جاودان، ای ملیکه‌ی جهانای گل محمدی، ای بهار بی‌خزانبضعة النبوتی، حُجَةٌ علی الحُجَجاسم آسمانی‌ات، سُبحه‌ی فرشتگانطاهره،‌ مطهره، عالمه، معلمهوافیه، سماویه، حُرّه، حانیه، حَصانای حبیبه‌ی خدا، ای عزیز مصطفیلایق تو کیست کیست؟، جز امیر مؤمنانهم بهشت مصطفی‌ست، آن نگاه غرق مهرهم بهشت مرتضی‌ست، آن نگاه مهربانوصله‌های چادرت، رشته‌ی نجات خلقبوریای خانه‌ات، سرپناه آسمانای سحابِ رحمت و مغفرت دعای توسجده‌های روشنت، چلچراغ عرشیانای قنوت مستجاب، آفتاب در حجابهر طرف نشانه‌ای‌ست، از تو ماه بی‌نشانای نماز ناتمام، ای قیام مستدامخطبه‌ی تو با شکوه، ندبه‌ی تو بی‌امانای رضایت خدا، بسته بر رضایتتوصف قهر و مهر تو، وصف دوزخ و جنانآستان رحمتت، نور، روشنا، امیدوسعت سخاوتت، بی‌کران و بی‌کراناز نسیم مهر تو، گل به گل شکفته استلحظه لحظه آن به آن، غنچه غنچه باغ جانپر شده مشام شهر، از شمیم یاس تواز بهشت خانه‌ات، عطر «تنفقوا» وزاندست خالی آمده، سائلی غریب‌وارآن یتیم بی‌قرار، این اسیر نیمه‌جاندر بهار لطف تو، «یطعمونَ» داده گلروزه‌ی سه روزه‌ات، بی‌نیاز از آب و ناننور و قدر و هل أتی، فجر و کوثر و ضحیلحظه لحظه‌ی تو را، آیه آیه ترجمانبیت‌های ما کجا؟ قدر و هل أتی کجا؟برتر از گمان ما، ساحت تو همچناندر مدیح تو هنوز، واژه‌ها چه ابترندای فراتر از سخن، ای رساتر از بیانیوسف رحیمی گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 106 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 23:28

مثل من هیچکس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشددر شروع امامتش چون من اینقدر دورش ازدحام نشدلشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوختغیر زهرا به هیچ معصومی اینقدر گرم احترام نشدروضه از این شدیدتر هم هست: لحظه‌ای که حسین یاری خواستو علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام، ... نشدبه لب تشنه علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسمتا به امروز هیچ شمشیری اینقدر تشنه در نیام نشدرفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف امادر سفر اینقدر غل و زنجیر  گردن  بنده و غلام نشدآهِ زینب و صیحه‌ی شلاق تا شنیدم، ... از اسب با زنجیرخویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا  تمام نشدتل و گودال و نعل و علقمه ...آه! ذوا گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : امام,سجاد, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

روضه آن‌جاست که سرتاسرِ در آتش بودرویِ در، نقشِ گل پرپرِ در آتش بودباورِ دستِ به هم بسته‌ی ساقی سخت استسخت تر دیدن آن ساغرِ در آتش بودپاره‌ی جان نبی بود، چه می‌دید خلیل؟شعله، دور و برِ پیغمبر در آتش بودپدری با کفنی تازه ـ که گویی می‌سوخت ـداغدار غم این دختر در آتش بودپیش زهراـ به خداـ بردن حیدر داغشبدتر از داغیِ میخ درِ در آتش بودغم پرپر شدن غنچه‌ی زیبای علیغصه‌ی لاله‌ی ناباور در آتش بودفاطمه، جانِ علی بود، علی هم می‌سوختناله‌ی فاطمه‌ از حیدر در آتش بودگفت: ای فضه بیا ! ... عالمی آمد به فغانچه غمی در نفس آخر در آتش بودپر زدی دورِ علی عمری و دیگر چه نیازآه! پروانه‌! به بال و پر در آتش بودآنچه خ گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

خیلی زوده که وداع من و تو سر برسهبا جدایی چرا این قصه به آخر برسهجای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیرهبه خدا زوده که زینب به برادر برسهدر نفهمید مگه قلب یل خیبری توبذا دستای من اینبار به این در برسهکار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم ودر به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسهسخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبودحال زن بد باشه و خوب به شوهر برسهسر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دمسخته دستای کبود تو به اونور برسهخوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علیچی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسههمدم ابوتراب! قرار نبود تنها بریچادر خاکی تو تنها به حیدر برسهمیدونی چی به سر علی میاد اون شبی کهاز یتیمات ناله‌ی : مادر مادر . گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : وداع, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

خاک تا مرز ابرها می تاخت چرخ می زد به آسمان برودعشق می خواست شهرتش تا اوج تا کران های کهکشان برودلخته می بست قصه ای خونین نینوا داشت کربلا می شدروز اول چنین بنا شده بود پسر اکبرش جوان برودساقی اش دست بر بلا دهد و زخم هایی عمیق برداردمشک هم اشک ریزد آهسته درد تا مغز استخوان برودآه..!! تیر سه پر نیاز نبود؟! تشنگی تیغ بر گلو می کاشتحرمله تیر از کمان رد کرد تا به عرش خدا نشان برودبغض آتش شکسته بود انگار داشت در سرنوشت خود می سوختمثل زهرا زنی کمر می بست بر دل شعله قهرمان برودقامت آسمان دوتا شده بود خیس خون های کربلا شده بودگل سرخی به نیزه وا شده بود تا به لب بوس خیزران برودپشت هفتادو دو کبوتر عشق د گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : استخوان,برود, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

واشده دردلش انگار دری از دریادل که نه - جلوه ی جذابتری از دریاچهره افروخته خورشید وشی در نیزارگذرانداخته قرص قمری از دریانخی از پیرهنش دست نسیم افتادهدشت آکنده به عطر دگری از دریا"عهداو بالب شیرین دهنان بسته خدا"امتناع از لب او عشوه گری از دریا"غرقه گشته ست ونگشته ست به آب آلوده"سهم عاشق شدنش چشم تری از دریااینطرف آه جگرسوخته ای از خیمهآنطرف ناله ی خونین جگری از دریاباغبان پیر شدوگل به گلستان پژمردغنچه هم سوخت نیامد خبری از دریابهرام امیریموضوعات مرتبط: 15-حضرت ابوالفضل(ع) گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : ومشک, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

به قیمت همه ی بودنش اگر برودمصمم است که عهد پدر به سر بروداگرکه اشک تمنا به چشم حلقه زنداگر که ناخن حسرت سر جگر برودسوار عشوه شود زلف بر جبین ریزدپدر زمین بخورد دست بر کمر برودپدر به چیدن آیینه ی شکسته به قابشکسته دل سر استاد شیشه گر برودخمیده تر بشود هرچه جستجو بکندشکسته تر بشود هرچه بیشتر برود"به جان دوست که غم پرده از جهان بدرد"به سمت خیمه ی لیلا اگر خبر برودپدر که دید به هر قیمتی شده ماهشمصمم است که بر نیزه ها سفر برودنخواست بر تن او آفتاب سایه کندنخواست باسرزلفش نسیم وربرودبه وسعت همه ی کربلا عبا گستردمباد شیشه ی عطر خدا هدر برودبهرام امیریموضوعات مرتبط: 19-حضرت علي اكبر(ع) گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : تمنا, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

عقل میسوخت که از صبر قراری میرفتعشق می آمدو هر کس به کناری میرفتاول قافله یک نیزه ی خورشید به دوشدر پس معرکه از ماه قطاری میرفتوه چه خورشید" که صد قافله دل همره اوست"اوکه میرفت دل ایل وتباری میرفتدشت از رایحه ی سیب معطر شده بودباغ میسوخت که بر نیزه اناری میرفتاندک اندک به در کوفه ی لبریز از سنگخبر آمدن آینه داری میرفتکاش میمردم وشعرم گذر از کوفه نداشتکه دراین شهر فقط سنگ به یاری میرفتبغض کهنه نه به پیشانی غیرت میخوردخون تازه نه به چشمان خماری میرفت"آسمان بار غمش را نتوانست کشید"ماه با شیون وخورشید به زاری میرفتبهرام امیریموضوعات مرتبط: 22-كوچ از قتلگاه گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران رامرور می‌کنم امشب غم تمام جهان راغم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتشغم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران رادلارهای یهودی، ریال‌های سعودیببین که برده به غارت چگونه امن و امان راچه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامانچه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند استچگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاستدر این دیار ببین رودهای در جریان راببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دواندهببین قیامت قد هزار سرو روان راببین که عشق حسینی و آرمان خمینیچگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان رادرود بر شرف و عزت جوانِ دلیریکه در هوای ح گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را...ادامه مطلب
ما را در سایت گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را دنبال می کنید

برچسب : گرفته,چشمم,دوباره,خواب,گران, نویسنده : hasanbolboli110 بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:36